دیشب باران قرار با پنجره داشت
روبوسی آبدار با پنجره داشت
یکریز یه گوش پنجره پچ پچ کرد
چک چک چک چک چه کار با پنجره داشت ؟؟!!
قیصر امین پور
زندگی جیره مختصری ست مثل یک فنجان چای
و کنارش عشق ست مثل یک حبه قند، زندگی را با عشق نوش جان باید کرد.
سالها پیش از این ،
زیر یک سنگ گوشه ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم ،همین
یک کمی خاک که دعایش
پر زدن آن سوی پرده ء آسمان بود
آرزویش همیشه
دیدن آخرین قله کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه ای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک ،
توی دست خدا نور شد ،
پر گرفت و از زمین دور شد .
راستی! من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم .
پس چرا گاهی اوفات
این همه از خدا دور هستم؟؟!!
عرفان نظرآهاری
آری تو که از پدر و مادر بر من مهربان تری
ای عزیز ماندنی !
ای ناب سخت یاب !
تو یگانه شاهد شریفی بر لحظه لحظه های رنج من.
ای خوب خواستنی !
اکنون دستان درد مند و نیازمند خویش را بر آستان نیلوفرینت می گشایم
و از تو ، برای همسایه مان که نان ما را ربود ، نان
برای یارانی که دل ما را شکستند ، مهربانی
و برای عزیزانی که روح ما را آزردند ، بخشش
و برای خویش ، آگاهی
عشق ، عشق و عشق
طلبم.
احساس تو چون طراوت باران است
بر زخم شکوفه های گل درمان است
هر وقت که در هوای تو می چرخم
انگار نفس کشیدنم آسان است.
گفت : جبران میکنم !
گفتم: کدام را ؟
عمر رفته را ؟ روی شکسته را ؟ دل مرده اما تپیده را ؟
حالا من هیچ ! جواب این تار موی سفید را میدهی ؟
نگاهی به سرم کرد و گفت :
چه پیر شده ای !!
گفتم : جبران میکنی ؟
گفت : کدام را ؟!؟!!
.: Weblog Themes By Pichak :.